تنهــــــــــــــــــــای عاشـــــــــــــــــــــقـــ

تنهــــــــــــــــــــای عاشـــــــــــــــــــــقـــ

زن جوانی بسته‌ای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد . 

در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.

وقتی او اولین کلوچه‌اش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه برداشت. 

در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! 
هر بار که او کلوچه‌ای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. 

وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”
مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...

زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.
وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده مانده . 

تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچه‌اش را از کیفش درنیاورده بود


نظرات شما عزیزان:

arshia
ساعت17:23---28 دی 1391
وبلاگت توپه به من هم یک سری بزن

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: امیر ׀ تاریخ: پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

بعداز مدتـــ ها ديدمش.. دستامو گرفتو گفتــ چقدر دستاتـــ تغيير کرده.. خودمو کنترل کردم و فقط لبخندي زدم.. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــ وقتي عاشقم بود من دوسش نداشتم حالا كه من عاشقشم اون منو دوست نداره حالا فهميدم چرا اول قصه ها مي نويسن يكي بود... يكي نبود... تو دلم گريه کردم و دم گوشش گفتم: بي معرفتــــــ! دستاي من تغيير نکرده.. دستات به دستاي اون عادت کرده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ با هر کس باید مثل خودش بود... به من یاد بدهـ : بی معرفتی را... نامردی را... بی وجدانی را... ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــ می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … ! از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “ فهمیدم پای ” او ” در میان است . . .!!!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , taktak0.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM